ميخواهم در رثای شما، ای كبوتران خونینبال حرم امن، مرثیهای بسرایم؛ اما كلام زمینگیر است و كبوتر شكستهبال دل من نیز آسمان را تنها در خیال ميپرورد. كلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام كلام، و آنجا كه شما بال كشیدید پر جبرائیل عقل ميسوزد. آنجا جز نبی عشق را بار نميدهند و جز او و اوصیایش، یعنی آنان كه زمین نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند ميدهند، دیگر كیست كه بتواند بر معرج انقطاع كامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبالغیوب ذات نور یابد و اینچنین، از سدرهی المنتهای اسما و صفات در گذرد و به معادن پنهانتر از پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا كند؟ نه، تنها آن كس از عهدهی رثای شما، ای كبوتران خونینبالِ حرم امن، بر ميآید كه بتواند كلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد. و اگر اینچنین است، بگذار آن یار غایب مرثیهخوان شما باشد كه جز او هیچ تنابندهای راههای آسمان را نميشناسد.
خبرنگار



